زندیگینامه جان بر کفان اسلام

ساخت وبلاگ

بسمه تعالی

\

معلم:سردار شهید جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان

فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)_قبل از شهید همت _

نام پدر: غلامحسین

تولد: ۱۳۳۲-مولوی تهران

سلام عزیزان ؛ حقیقتش می خواستم برای این هفته با هم از شخصیت شهید چمران درس هایی رو بگیریم ، اما چون یکی از دوستان درخواست کرده بود که در مورد حاج احمد متوسلیان مطالبی نوشته شود نظر ایشان را محترم دانسته و به این مهم عمل کردم.

پس امروز یه سری به کلاس این شهید بزرگوار می زنیم.

قبل از این که برویم سر درس اصلی در مورد مکان ونحوه اسارت ایشان و همراهانشان را به طور خلاصه بیان می کنم:

حاج احمد متوسلیان پس از فتح خرمشهر و تثبیت مواضع رزمندگان اسلام در آنجا، اواخر خرداد ، طی ماموریتی همراه یک هیات عالی‌رتبه سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی ایران‌، به سوریه و لبنان سفر می‌کند تا راه های کمک به مردم مظلوم و بی‌دفاع لبنان را از نزدیک بررسی کند‌. در جریان یورش ظالمانه اسرائیل به جنوب لبنان در سال ۱۳۶۱ اطلاع دادند که بیروت محاصر شده و ساختمان سفارتخانه جمهوری اسلامی ایران در معرض خطر است. موسوی کاردار سفارت ایران از حاج احمد که در لبنان بود خواست برای تخلیه اسناد موجود در سفارتخانه اقدام کند.

صبح روز چهاردهم تیرماه ۱۳۶۱ حاج احمد آماده حرکت شد. همگی اصرار داشتند کسی دیگر به جای او به این مأموریت اعزام شود . اما حاج احمدمتوسلیان اصرار داشت که خودش این کار را انجام دهد. در ساعت ۱۲/۳۰ دقیقه ظهر روز ۱۴ تیر سال ۱۳۶۱ اتومبیل سفارت جمهوری اسلامی ایران در لبنان هنگام عزیمت به بیروت در یک پست ایست و بازرسی موسوم به حاجز باربرا به فاصله ۴۰ کیلومتری بیروت متعلق به شبه نظامیان مارونی (حزب کتائب) متوقف شد و چهار سرنشین آن به رغم داشتن مصونیت دیپلماتیک توسط تروریست‌ های جیره‌ خوار رژیم تل‌آویو به گروگان گرفته شدند .

منبع : www.aviny.com

واما درس امروز :

مطلب اول:

ما اشغال گریم و آن ها حامی !!

شهید جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان در مصاحبه ای که قبل از اسارتش با مجله ی پیام انقلاب انجام داد درمورد اسرائیل می گوید :

(( بلا فاصله بعد از ورود اولین هواپیما ی ما به آن جا (سوریه)، اسرئیل اعلام آتش بس یک طرفه کرد.نیرو های وابسته به اسرائیل مثل فلانژیستها (نیرو های مربوط به سرگرد سعد و حتی خود اسرائیل) در برنامه رادیویی شان پخش فارسی گذاشتند و در رادیو هایشان به ما می گفتند :

((شما آتش بیار های قضیه ، وارد کار نشوید ، هر چند برای اشغال لبنان آمده اید)) و عجیب این که ما اشغالگر محسوب می شویم آنها حامی مردم.

دشمن اسلام ما را دشمن خود می داند و متحم به اشغالگری و نقض حقوق بشر و … می سازد البته در این که ما دشمن اسرائیل و آمریکا و هر نظام زور گو دیگر هیچ شکی نیست اما با زدن اتحام به ما فقط آبروی خودشان را می برند.

\

و اما چند خاطره :

خاطره اول :

ترکش نُقلی !

از ساعتها پیش‌، دشمن پاتک‌های سنگینی را روی بچه‌ها انجام می‌داد و آنها هم جانانه دفاع می‌کردند‌. در همین گیر و دار، ناگهان غرش سهمناک و مهیبی را در کنار دژ مرزی شلمچه شنیدم‌. گلوله توپی در کنار حاج احمد و چند نفر از همراهانش ترکیده بود‌. گیج و گم‌، چرخی زدم و به میان توده خاک و دود رفتم‌. خاکها که بر زمین نشست‌، چهره خاک آلود و پای ترکش خورده حاج احمد را که از آن خون بیرون می‌زد، دیدم‌. با دیدن این صحنه‌، به یکباره بچه‌ها فریاد یا ابوالفضل‌(ع‌) و یا امام زمان‌(عج‌) سر دادند و گریه کنان و بر سر زنان‌، به طرف او دویدند‌. همین طور که داشتیم به سر خودمان می‌زدیم و به پیکر مجروح حاج احمد نگاه می‌کردیم‌، یک دفعه او از پشت لایه‌های خاک‌، با همان نگاه پر از غیظ گفت‌: “ترکش نقلی‌اش مال ماست‌. آن وقت گریه و زاریش مال شما؟ بس کنید”! جلوی خودمان را گرفتیم و اشکها را پاک کردیم‌. حاج احمد کمربندش را باز کرد و به وسیله آن‌، بالای شریان ران را بست و به هر زحمتی بود، از جا بلند شد‌. بعدها که جای زخم و ترکش را دیدم‌، نفهمیدم چطور حاج احمد به ترکشی که به قدر نصف کف دست بود، می‌گفت ترکش نقلی‌! تازه در برابر اصرار ما برای انتقال به بیمارستان اهواز، با قاطعیت مخالفت می کرد‌.

منبع :www.pelak9.blogfa.com

خاطره دوم :

دوربین قراضه شاه کارکرد !

یکی می‌گفت‌: “تازه رسیده بودم به قرارگاه تاکتیکی و دلم می‌خواست حاج احمد را ببینم‌. همین طور که داشتم قدم زنان به طرف قرارگاه می‌رفتم‌، صحنه عجیبی دیدم‌. درمیان آن سکوت وخلوتی بعد از ظهر که هر کدام از بچه‌ها از شدت گرما به سنگری پناه برده بود و چرت می‌زدند، حاج احمد در کنار تانکر آب نشسته بود و با دقت و وسواس خاصی‌، ظرفهای ناهار بچه‌های قرارگاه را می‌شست‌. اول باور نکردم که حاج احمد باشد ولی وقتی به آرامی نزدیک رفتم‌، دیدم که خود اوست‌. با خودم گفتم آدم مثل حاج‌احمد با آن همه ید و بیضا، فرمانده تیپ ۲۷ حضرت رسول‌(ص‌) و مسوول قرارگاه تاکتیکی باشد و بیاید کنار تانکر آب‌، کاسه بشقابهای بچه‌ها را بشوید؟! در همین فکر بودم که یک هو به یاد دوربینم افتادم‌. به تندی‌، با دوربین قراضه‌ای که روی دوشم داشتم‌، جلو رفتم و قبل از این که متوجه شود، او را درون کادر دوربین جا دادم و با فشار تکمه‌ای‌، برای همیشه ثبتش کردم‌”.

منبع :www.pelak9.blogfa.com

خوب درس امروز هم تمام شد .

راستی اسم درس چی بود ؟!

من که میگم این خودش یه دانشگاه درس بود.، مثلا :

صبر و اسارت

شجاعت و پشتکار

و… .

خوب دوستان در مورد دلاوری ها و رشادت های این استاد بزرگ مطالب بسیاری وجود دارد که بیان همه آنها در این جا ممکن نیست اما شما می توانید برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد ایشان یه سری به منابع این نوشته بزنید.

البته می خواستم از تدبیر حاجی در امور جنگی بگم اما گفتم این یکی دیگه راست کار شهید چمرانه!

باز هم میگویم شهید ، اسیر ، جانباز ، آزاده و … ندارد همه معلمان ما هستند.

حرف آخرم رو سایت تبیا ن بهتر گفته :

ما با دشمنان مکار و شیادی طرف هستیم. فالانژها و اسرائیلی‌ها شیادانی هستند که به هیچ حرفشان نمی‌توان اطمینان کرد. به نحوی که اظهارات آن‌ها در طول سی سال گذشته همه ضد و نقیض بوده است.

اما از طرف دیگر نظام پیگیر وضعیت این چهار دیپلمات بوده است و برای روشن شدن تکلیف آن‌ها کارهای مهمی انجام داده است. دوره‌هایی بوده که گروگان‌های ارزشمندی از دشمن، در بند لبنانی‌ها بوده‌اند و ایران برای آزادی آن‌ها واسطه می‌شده است.

خدایا ! اگه حاج احمد و همراهانش تا به حال شهید شده اند که خوش به سعادتشان اگر هم شهید نشده اند برگردانشان وطن ، همه مشتاق بازگشتشان هستند.

*****

ما تا ظهور ایستاده ایم

اللهم عجل لولیک الفرج

(منبع : پایگاه اینترنتی خورشید آل یاسین )

وبلاگ گروه ایثار...
ما را در سایت وبلاگ گروه ایثار دنبال می کنید

برچسب : سقبابیلتانمننتننتباتبلنممینابابتلنعغعذلیبتبتنن, نویسنده : مهدی ابراهیمی gorahesar بازدید : 540 تاريخ : يکشنبه 16 مهر 1391 ساعت: 17:19